یک شکل بد در سیما ، تأثیرش افزون باشد
از هرچه تبلیغاتی ، در هرچه کانون باشد
ذهنی که سیما سازد ،با یک نمایش سرکش
دیگر حریفش نه دین ، نه عقل و قانون باشد
یارب تو خود سیما را، از هر نظر نیکو کن
تا نیکی و نیکویی ، با خلق مقرون باشد
ز طوفانی که دیو شب درین عالم علم کرده است
دلم در سینه ازتنگی هوای صبحدم کرده است
درین دنیای طوفانی وزین طوفان طغیانی
امید از قلبها چون بز زترس گرگ رم کرده است
هیولایی که دلها را قرین بنموده با وحشت
قدمهای قیامت را به برپایی قلم کرده است
زبس امیال شیطانی به دلها گشته طوفانی
به بد مستی ی بد کیشان زمان را مغتنم کرده است
خوراک و آب شیرین را غم و درد قرین دل
به کام چاره اندیشان به تلخی مثل سم کرده است
وفور درد جانسوزی که در جانها زده خیمه
بروی چهره هاشان هم بساط چین و خم کرده است
دگر کو مرد میدانی که دارد پای پیمانی
که پشت کوه را ماتم چو پشت دال خم کرده استت
نه من تنها درین بحران شدم حیران و سرگردان
که پای عقل هر فردی ز ره پویی ورم کرده است
زبس وسواس و حیرانی به جانها گشته طولانی
برای هر مسلمانی حقیقت را اصم کرده است
ریا و جور با هم دم برارند از مسلمانی
ولی اسلام زین زشتی سفر سوی عدم کرده است ز تهمتها که بر احمد زده بدسیرتی مرتد
بسی آشفتگی جاری در افکار امم کرده است
فقط با عقل پرایمان توان ایستاد در میدان
که سلمان رشدی ی ملعون خدا را متهم کرده است
درین جولان در دریا ز کشتی های وحشت زا
هنر بهر فرار از آن سکوتش را بلم کرده است
خلیفه آل قومیت برای ماندن شوکت
عربها را غلامان کثیفان عجم کرده است
چه انسانهای پاکی را برای حفظ خوکیها
به روی صحنه ها پرپر چو کاهوی و کلم کرده است
خدایا نور لطفت را درین ظلمت نمایان کن
که شیطان بهر گمراهی چراغکها رقم کرده است
برای طرح یک دعوا و در تحریک مغزکها
هزاران بینه حاضر به همراه قسم کرده است
معاویه شده جاری به مرتدهای وهابی
گروه عمرو عاصان را برای خود حکم کرده است
اماما مهدیا جانا به شیعه یک نظر بنما
که قصد قلع و قمعش را نژاد معتصم کرده است
زمانه حیله بازی را رسانده در چنان حدی
که دشمنهای ایزد را رییسان حرم کرده است
خداجویان صادق را نموده خوار و بی ارزش
بدآیینان خاین را عزیز و محترم کرده است
چه جاهی را شده غاصب ز قرآن دم زن کاذب
ز بس در بین نادانان جسورانه منم کرده است
کلید خانه ی حق را گرفته در کف و از آن
چنان خورده است مستانه که تا مغرب شکم کرده است
به هر جا کنفرانس دین شده برپای در تمرین
جلودارانه آنجا را پر از ننگ قدم کرده است
اگر چه در نگهبانی کمر بسته است در ظاهر
ولی سود کلانش را برای خود صنم کرده است
ز نفت این ثروت قارون که جاری گشته چون کارون
تمام اژدهاها را دهن پر از کرم کرده است
زجیب خالی ی مردم بدون کمترین شرمی
تمام بانگها را پر زدینار و درم کرده است
به بام کعبه چون کبکش خروسی خواند از مستی
به قعر رذلی پستی هوای جام جم کرده است
چه جای دوستی باشد میان ما و آن جانی
که بریاران حق جومان بسی جور و ستم کرده است
چرا تازند حق جویان به اسراییل و آمریکا
بدون نام او بردن مگر او جرم کم کرده سات
خطرناکی که او دارد ندارد هیچ عفریتی
که اسراییل جرمش را به مکر او به نم کرده است
لطافت از دل «آبی» پریده مثل مرغابی
درون سینه ی تنگش ز غوغایی که غم کرده است