برای اولین بار هنگامی که در تهران بودم با پرس و جوهای بسیار بالاخره یکی از انجمنهای فرهنگی را پیدا کردم و با گمان اینکه محلی در خور شأن یک انجمنی که عده ای از فرهیختگان هنری چه پیر و چه جوان در آن حضور دارند باشد ، در آن وارد شدم . ولی متأسفانه برخلاف انتظار محلی را دیدم نسبتاً کوچک با سقفی کوتاه و نوری نسبتا کم که معلوم بود شهرداری فقط به عنوان یک رفع تکلیف سرسری برای این کار واگذار کرده است تا بتواند خود را مشعلدار هنر هم قلمداد کند و این خدمت شایسته اش را به رخ اهل قلم بکشد .زیرا اگر از روی علاقه و عشق به هنر بود جایی را در اختیار اهل قلم قرار می داد که برای همایشهای خود هم شایسته می دانست .از بی علاقگی و کوتاهی شهرداری که بگذریم در انجمن از جوانان خبری نبود و شاید هم به خاطر اینکه انجمن قبل از ظهر برگزار شده بود جوانان به علت مشغله کاری فرصت حضور در آن را نداشته اند و شاید هم بعضی از انها قبلاً می آمده اند و چون با افراد مسن آبشان در یک جوی نمی رفته دیگر از خیر این انجمن گذشته اند و شاید هم به علتهای دیگر بوده که خدا می داند . من چون کمی دیر رسیدم جلسه شروع شده بود و سه ردیف اول صندلیها پر شده بود . موضوع دیگری که باز نظر مرا به خود جلب کرد چپه تراش بودن صورت همه افراد أن که اغلب در سنین بیشتر از پنجاه ساله بودند بود که من با داشتن ریش احساس غریبی می کردم و احتمال می دادم که با من سنگین برخورد کنند که خوشبختانه ظاهراً چنین نبود و محبت پیرمردی خوش برخورد که او هم چپه تراش کرده بود باعث دلگرمی ام شده بود و حتی او سعی می کرد یکی یکی افراد انجمن را به من معرفی کند و حتی یک برگ شعرم را هم با نظر خودش به رییس انجمن داد تا اگر فرصت شد مرا هم صدا کند تا شعرم را بخوانم .در هر صورت مثال اینکه یکی از شرایط هنرمندی در این انجمن چپه تراش کردن صورت بود که من از این هنر محروم بودم . بعد از اینکه یک نفر شعر ایراد داری خواند یک پیرمر با صدایی معمولی نه زیاد خوش ولی بلند شروع به خواندن ترانه های قدیمی کرد و بیشتر افراد هم شروع به کف زدن کردند که در شأن یک انجمن ادبی و هنری نبود و درعین حال بیش از ده دقیقه وقت انجمن را گرفت و من فکر کردم این کار استثنایی صورت گرفته که متأسفانه تا آخر وقت چند بار دیگر هم ترانه خوانی با صداهای ناخوشایند قرین کف زدنهای بچه گانه در لابلای بعضی شعرخوانیها تکرار شد .بیشتر شعرهایی هم که خوانده شد عاری از ایراد فنی و مفهومی نبود که با نبودن تصویر در آن اقلا بتوان آن را نظمی فاخر قلمداد کرد. و دراین میان چیزی که بیشتر تعجب مرا برانگیخت افتخاری بود که بعضی ها به از حفظ داشتن ترانه های قدیمی طاغوتی می کردند و درحالی که پایشان لب گور بود با این احساس افتخار نمی دانم دنبال چه منافعی می گشتند .آری این بود تنیجه رفتن به یک انجمن کذایی که نه جای مناسبی را دیدم نه شعر خوب و صدای جالبی را شنیدم و نه فرصت شد مطلبی را عرضه کنم . که باید در خاتمه از خدا بخواهم به مسؤلان قدرت درک هنر و به هنرمندان احساس مسؤلیت دینی و اجتماعی عطا فرماید تا جامعه پربار فرهنگی نصیبمان شود
شعری برای جشنواره
دارم خواب می بینم بیدارم کنید! دارم خواب می بینم که همه چیز بهم ریخته بیدارم کنید! راستی راستی دارم خواب وحشتناکی می بینم؟ دارم خواب می بینم همه چیز بهم ریخته ، آسمان طوفانی ؛ زمین لرزان و دریا به شدت خروشان شده ! حالم از همه چیز بهم می خورد ! چون همه چیز بهم ریخته . راستها چپه و چپه ها چپه تر شده اند! هیچ چیز سرجایش نیست حتی دل توی دلم هم نیست ! شگفتا ! که این همه صدای ناشی از بادهای از همه جا وزان و طوفانهای در همه جا غران و سیلهای به هر طرف سرگردان که دنیا را دست خوش فراز و نشیب های فراوان نموده است ؛ مرا حتی از خواب هم بیدار نکرده مگر چقدر خوابم سنگین است ؟ خدایا به من رحم کن! آی مردم ! آی دوستان صادق ! آی هم کیشان لایق! مرا بیدار کنید! دارم دل می ترکانم! مغزم ملتهب و روحم منقلب و قلبم به شدّت مضطرب شده است مرا بیدار کنید و هر چه زودتر بهتر! شاید بتوانم برای خودم و دنیا کاری بکنم؟ شاید بتوانم طوفانها را از خروش بیندازم و همه چیز را سر جای خود بنشانم . دارم خواب می بینم همه ی معیارها چه اقتصادی ، چه اجتماعی و چه فرهنگی بهم ریخته،یا چپه شده یا راکد و بی مصرف مانده . تعهد و اخلاق و مذهب درهمه چیز حتی در هنر رنگ باخته است . پررویی خیلی جاها کاربرد اساسی پیدا کرده و خیلی از مقامها را با بادمجان دور بشقاب چینی تصاحب کرده است . و اگر این طوفان ارزش به هم ریز با همین سرعت پیش رود ، گرد و خاکش چشم همه ی حقیقت بینان و واقع نگران را کور خواهد کرد .
دارم خواب می بینم که با فرستادن شعر به جشنواره ی فرهنگی فقط دارم خودم را مسخره می کنم و روزگار دارد دوچشمی و خیره خیره به من نگاه کرده و مرا تمسخر و دهنکجی می کند ، زمانه هم دارد قه قه کنان به ریش من می خندد. و مرا به جامعه وارونه معرفی می کند .
دارم خواب می بنیم بی هنرها به طرف هنرمندان یورش برده اند و آنها را با هر کلک شده یکی یکی از اسبهای اجتماعی پایین می اندازند و خودشان به جاتی ایشان سوار آن اسبها شده چهار نعله وبا شور وشوق به طرف اهداف مادیشان می تازند
دارم خواب می بینم که پررویی و لجام گسیختگی دارد کم کم با رنگهای جورواجور و شگردهای مختلف جای هنر اصیل را می گیرد.
دارم خواب می بینم با بوغ و کرناهای وسوسه انگیز از ما بدتران به از ما بهتران تغییر مقام می دهند و بر روی مبلهای از ما بهتری لم داده در حالی که پاها را روی هم انداخته در یک دست سیگار و در دست دیگر خودکاری را گرفته اند ، برای انتخاب بهترینهای خیلی از رشته ها مخصوصاً هنری تلاش می کنند و توجیهات می بافند و برای شور خصوصی ی خصوصی ی بین هم یک شبکه ی ارتباطی داخلی برقرار کرده اند و برای اعمال نفوذ بیشتر و مؤثّرتر از هر کانالی به مغز هم توصیه تزریق می کنند. و به خودشان در دخالت در همه امور هنری حق هم می دهند . آنها بدون اینکه با هیچ معیار منصفانه ای سر و کار داشته باشند. با همه ی پررویی که در اشغال کرسی ها مختلف دارند در برابر آشنهاهایشان از کم رویی خجالت زده و آب می شوند و مجبورند هر امتیازی را به آنها پیش کش کنند. زیرا اغلب افراد شرکت کننده در مسابقه را می شناسند، آنها یا شاگردانشان یا همشهری و هم محلی و یا هم مرام اجتماعی شان بوده و یا یک جوری دیگر وسایل رودر بایستی را برایشان فراهم کرده اند و چنان خودشان را با آب و تاب به مقامات بالاتر معرفی می کنند که گویی در این عرصه رقیبی برایشان وجود ندارد و چنان با ایشان متواضعانه و مؤدبانه نشست و برخاست می کنند که گویی نه تنها از قلمشان که از گفتار و رفتارشان هم هنر می بارد. و در هر نشست و برخاست کلی محبوبیت و مشهوریت و قدرت نفوذ و غیره کسب می کنند و راه را برای هرگونه اختیارداری در امور هموار می نمایند تا بتوانند در این عرصه دوستان و آشنایانشالن را هم به شهرت و مقام و نان و نوایی برسانند و کاسه کوزه هرکه را که با جولان دهی در میدان هنر متعهدانه موی دماغشان شود به هم بریزند و چنان اورا خاک نشین کنند که دیگر جریت نکند در مقابلشان عرض اندام نماید .دارم خواب می بینم عده ای تازه از راه رسیده و درد انقلاب نکشیده و زهر اضطراب نچشیده ی و در دام هوس افتاد ه رو مبلهای آنچنانی نشسته در حالی که لم داده و پایشان را روی هم انداخته اند ،بعد از دود کردن سیگار با هم شور می کنند تا چگونه و با چه معیاری برندگان اشعار مسابقه را انتخاب کنند. .
این جنایت پیشگان داعشی آوخ چه پستند
وین پلیدان پر از کبر و ریا با خون چه مستند
نه که انسانند بلکه گرگهایی بس خطرناک
نه مسلمانند بلکه کافر و شیطان پرستند
گر جوی وجدان درایشان بود اینگونه نبودند
چون جوی وجدان ندارند این چنین بی رحم هستند
اردوغان و شاه خودخواه سعودی شاهشانند
چون به خون بیگناهان هردوشان آلوده دستند
مهره های انگلیسند و شباهنگان و مزدوران موساد
کاین چنین از فطرت وجدانی انسان گسستند
در تمام حمله ها بر ضد هر قومی و فردی
در جنایت دست اسراییل را از پشت بستند
آه کین گرگان وحشی چون ز نسل آدمستند
«ابریا» با فتنه هاشان پشت آدم را شکستند